یار امام زمان
 
عضو باشگاه وبلاگ نویسان راسخون بلاگ
 

بغض‏هایم، ابر می‏شوند و ابرها برایم میبارند.
کوچه ‏ها دلتنگ، کوچه ‏ها تاریک، آینه‏ ها غرق در غبار؛

انگار روزها و شبهایم با نبودنت ، سرنوشت تمام پیشانی‏م به سیاهی نوشته‏ شده .
زخم نبودنت را سر بر کدام دیوار باید گریه کرد؟ تمام پیرهن‏ها بوی غربت گرفته‏اند.
این روزها وداع همه با خاک گرم و آرامیدن در خاک سرد بدون آشنایی با پدر آسمانی غریبشان می گذرد.
پرنده‏ ها، نام تو را خیلی بهتر از ما ادمها دهان به دهان می‏خوانند تا دورترین شاخه‏ هایی که به آسمان می‏رسند.
باران‏های موسمی، هوای مسموم روزهای بدون تو را زار زار می‏گریند.
این روزها چقدر ما در قالب یتیمان دور از پدر آسمانیمان ، به میله‏ های قفس دنیا و تنمان خو گرفته‏ ایم !
چقدر پنجره‏ های دلمان از ماه دور شده‏ اند!
بی تو تو تمام جاده‏ ها سنگ شده‏ اند و قدم‏ها سرد .
راهمان برای رسیدن به تو را گم کرده ایم
انگونه شده ایم که صدای دعاهای نیمه شبت، لالایی آرام دلتنگی‏هایمان نیست.
جای شک نیست اگر زمین دلمان کویر شود در این روزهایی که دریای وجودت را گم کرده‏ایم.
حتی کلمات نمی‏دانند داغ سنگین جدایی را چگونه به دوش بکشند. همه شعرهای بلند، بعد از تو به مرثیه ختم می‏شوند.
بوی غربت، بیت بیت شعرها را لبریز کرده است.
هیچ آوازی بعد از تو شنیدن ندارد.
دیری‏ست که سایه‏ ها و دیوارها با هم قهر کرده‏ اند
و شب‏ها، ماه با هیچ پنجره‏ ای هم‏کلام نمی‏شود
و ستاره‏ ها در بسترهای خمار خواب نمی‏خزند.
کاش می‏شد جهان بی تو در سیل اشک‏هایمان غوطه‏ ور شود!
کاش می‏شد ابرها، نبودنت را گریه کنند تا سیل، روزهای بی تو را با خود بشوید و ببرد.





، 
 
نوشته شده در تاريخ دوشنبه 31 شهریور 1393  توسط [ra:post_author_name]